حيات علمي و فرهنگي مسلمانان در قرون وسطي (1)


 

نویسنده : محمود باغی
منبع : اختصاصی راسخون




 

چكيده
 

اين مقاله صرفاً از نظر تاريخي به دو موضوع علم و فرهنگ در دو محيط اسلامي و عيسوي در قرنهاي دوم تا هفتم هجري قمري پرداخته است. با توجه به روايت تاريخي از دو محيط متفاوت و به علت عجين بود اين دو محيط به مدت هشتصد دراروپا، مطالب مقاله از هم تفكيك نگشته و به صورت ممزوج در كنار هم آمده است.اين مقاله به دوقسمت علم و فرهنگ تقسيم شده است كه هر كدام قسمتي از كارهاي علمي و فرهنگي مسلمانان و تفاوت آنها با غربي ها را نمايش مي دهد. در قسمت علم به بررسي برخي از مهمترين كارهاي علمي مسلمانان يعني، رياضيات، پزشكي، نجوم و صنعت پرداخته شده است و در قسمت فرهنگ؛ تجارت، ترجمه، كتاب خواني، آموزش، هنر و جنگ مورد بررسي قرار داده شده است.
كليد واژه : علم، فرهنگ، رياضي، ترجمه، آموزش، هنر، پزشكي ، صنعت، كتابخواني، نجوم، تجارت، جنگ

مقدمه
 

نوشته پيش رو حاصل جستجو در بعضي از كتب تاريخي است كه نويسندگان آن كتابها بعضاً نه ايراني بوده اند و نه مسلمان، بلكه غربي بوده اند و مسيحي . لكن از آنجايي كه روح انصاف هنوز در آنها باقي بود است به نوشتن حقايقي روي آورده اند كه كمتر كسي در غرب به آن اهميت داده است آن هم نه به خاطر كم اهميت بودن موضوع بلكه به خاطر اينكه غرب هميشه از اسلام به عنوان يك رابط در رساندن علوم يونان باستان به اروپا ياد كرده و خدمات بي شائبه مسلمانان را در احياء علوم مختلف ناديده انگاشته است.اما جاي تعجب اين جا است كه، در حالي كه در غرب بعضي افراد بر اين باورند كه بايد حقايق وارونه شده توسط غرب، به درستي جلوه گر شود و اين گونه دلسوزانه براي آن كار مي كنند، در ممالك اسلامي متأسفانه اين دلسوزي به چشم نمي خورد و گويي مسلمانان آنچه را غربي ها به دروغ به خوردشان داده اند را باور كرده اند و آن را با جان و دل پذيرفته اند. آنها هويت ما مسلمانان را در نظرمان پوچ كرده اند و بر افتخارات ما گرد نسيان پاشيده اند و و جاي واقعيات را با افسانه هاي خود عوض كرده اند.چرا امروزه كمتر كسي از كارهاي علمي امام جعفر صادق(عليه السلام) آگاه است، ولي اكثراً به خوبي با لوئي پاستور آشنايي دارند، چرا امروزه همه برادران رايت، لئوناردو داوينچي، گاليله، نيوتن، لاوازيه و انيشتين را مي شناسند، اما به ابن هيثم، ابن فرناس، ابن الخطيب، جابربن حيان، ابن سينا، زكرياي رازي وبسياري از اين قبيل، كمتر كسي اهميت مي دهد.اكثر دانشمنداني كه غرب آنها را براي كشور هاي جهان سوم علم كرده است از قرن 15 يا 16 به اين طرف است . گويي كه مردم قبل از اين زمان غار نشين بوده اند و هيچ فعاليت علمي نداشته اند و اگر علمي وجود دارد در اين سرزمين است و اگر دانشمندي وجود دارد از اين خطه است.آيا تا به حال از خود پرسيده ايم كه چه شد، اروپاي عقب افتاده و بي سواد قرون وسطي كه حمام كردن هم بلد نبود، ناگهان با رنسانس علمي خود را از فرش به عرش رساند. غربي ها درست در همين نقطه، يعني در زماني كه، پزشكي، رياضيات، علوم دقيقه، نجوم، آشپزي، نوازندگي، معماري، و خيلي چيزهاي ديگر مانند طرز لباس پوشيدن و اصلاح ريش را از ما مسلمانان مي آموختند سكوت مي كنند. به راستي اگر نبود ترجمه لاتين كتابهايي كه مسلمانان نوشته بودند، امروز اروپا مي توانست سر خود را بالا بگيرد و بگويد، ما پانصد سال است كه رنسانس كرده ايم. متأسفانه امروز در ايران كار زيادي در اين باره انجام نشده است و راقم سطور با مراجعه به كتابهايي كه بيشتر آنها را غربي ها نوشته بودند، كار اين نوشتار را به پايان رسانيد كه جاي بسي تأسف دارد. كتابهايي مانند عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، نوشته جان ديون پورت و يا فرهنگ اسلام در اروپا، نوشته خانم دكتر زيگريد هونكه، اهل آلمان. البته افرادي مانند، دكتر علي اكبر ولايتي در ايران در اين مورد بسيار كار كرده اند كه در اين جا بايد از ايشان قدر داني نمود.اميد است در آينده اي نزديك و با كارهايي كه اربابان قلم دلسوزانه در جهت روشنگري افكار عمومي انجام مي دهند، شاهد نوعي خود باوري در مسلمانان جهان باشيم كه بايد دانست تا رسيدن به سر منزل مقصود راهي دراز در پيش روي داريم:
شرح اين هجران و اين خون جگر
اين زمان بگذار تا وقت دگر (مولوي)

علم
 

رياضيات
 

شاید این کلمه تداعی کننده خاطرات تلخ و شیرین از دوره تحصیلی برای ماست . اما برای مسلمانان قرون اولیه اسلام چطور؟ آنها طور دیگری به این قضیه نگاه می کردند . مخصوصاَ که از هند، سوغاتی جدید رسیده بود و آن اعدادی است که ما با آنها، هزینه خرید از سبزی فروشی سر کوچه را محاسبه می کنیم، یا شماره تلفن دوستمان را یاد داشت می کنیم ویا فیش واریز حقوق خود را چک می کنیم . مسلمانان اعدادی را که از هندی ها یاد گرفته بودند در خانه های خود قاب نکردند، بلکه به خاطر رسالتی که در خود احساس می کردند آن را به تمام نقاط متمدن دنیا فرستادند . در اروپا این اعداد به اسم اعداد عربی خوانده می شود و در بین اعراب همین اعداد به اسم اعداد هندی معروف است .(1) برای اینکه چگونگی سیر تولد اعداد هندی در هند و راه یابی این اعداد به تمام ملل متمدن را بدانیم، بهتر است نگاهی کوتاه به تاریخچه عدد در کشورهای گوناگون داشته باشیم. «مصری ها» از خطوط عمودی برای نمایش اعداد یک تا سه استفاده می کردند(I،II،III) و از یک خط افقی ( _ ) برای چهار و از دو خط افقی ( = ) برای هشت استفاده می کردند و با ترکیب کردن علامت های عمودی و افقی و نقطه ها، ده، صد و هزار را می ساختند .(2)
«بابلی ها» سه علامت برای ساختن اعداد داشتند . خط میخی افقی، عمودی و مایل که تعداد و طرز قرار گرفتن هر یک نشان دهنده عدد مورد نظر بود .(3)
«رمی ها» برای نمایش هر عدد از شیار استفاده می کردند ، به طوری که برای عدد هشت از هشت شیار ( IIIIIIII ) کنار هم استفاده می کردند . آنها برای سادگی نمایش عدد ده، ده شیار را به هم می بستند و آن را با یک ضربدر (X) نشان می دادند . برای نصف عدد ده، نصف ضربدر (X) را که به صورت( 8 به فارسی) یا ( 7 به فارسی) بود برای عدد پنج نشان می دادند . با متقاطع، مدور و یا نیمه کردن این علامت ها می توانستند تا هزار را مشخص کنند.بعد ها این علامات به صورت حرف در آمدند :
1(I)،5(V)،10(X)،50(L)،100(C)،500(D)و1000(M) .(4)
اما این کار بسیار مشکل بود و یک نفر برای نوشتن عدد 487 می نوشت ( CCCCLXXXVII ).واضح است محاسبه کردن یک ضرب ساده با این عدد، کاری مشکل و دور از عقل است .
«چینی ها» برای نمایش هر عدد رتبه آن عدد را کنارش می نوشتند . مثلا عدد 1432 را به صورت (1 هزار 4 صد 3 ده 2) می نوشتند.
اما « هندی ها» برای هر عدد علامتی جدا گانه مشخص کردن . آنها اعداد (1 تا 9) را به حسب رتبه خود در کنار هم می گذاشتند و به این صورت می توانستند هر عددی را به راحتی بنویسند .(5)اما این علامت ها هنوز یک مشکل داشتند و جای خالی علامتی دیگر در کنار آنها احساس می شد . این اعداد هر کدام، یکان، دهگان و یا صدگان عددی مانند 1256 را پر می کردند ولی در مورد عددی مانند دو هزار و دوازده اوضاع کمی فرق می کند . چون علامتی نیست که در جای صدگان قرار گیرد و این عدد 212 خوانده نشود . این بار هم هندی ها ابتکار عمل به خرج دادند و برای نمایش جای خالی، علامت « خالی یا تهی » را اختراع کردن که با یک دایره یا نقطه ( .،0) نشان داده می شد . این علامت ابتدا برای نشان دادن جای خالی و بعد به عنوان یک عدد مستقل استفاده شد(6)

خوارزمي، معلم رياضي اروپا
 

خوارزمی مهمترین چهره در میان دانشمندان دربار مأمون بود . او علاوه بر آثاری که درباره علوم جغرافیا و نجوم نوشت و سیصد سال بعد در اروپا ترجمه شد، دو اثر گرانبهای دیگر در ریاضی دارد که نام او را برای همیشه جاویدان کرد. یکی حل المسائل علمی، برای زنگی عملی، با عنوان «جبر و مقابله» بود که در قرون وسطی یک مترجم این اثر را ترجمه کرد و همان نام عربی «الجبر» را با عنوان ""Algebra برای کتاب برگزید.(7)دومین اثر او کتاب آموزشی فن محاسبه بود که طرز استفاده از اعداد هندی، از نوشتن تا جمع و تفریق، نصف کردن و دو برابر کردن، ضرب، تقسیم و محاسبات کسری در آن بیان شده بود . این کتاب به اسپانیا آورده شد و اوایل قرن 12م به لاتین ترجمه شد که ترجمه آن با این جمله آغاز می شود :« چنین گفت الگوریتمی ( خوارزمی )، بگذار خدا را شکر گوئیم، سرور و حامی ما. »(8)
در قدس کتابی پیدا شده که ترجمه کتاب حساب خوارزمی است . مترجم در 1200م افکار خود را در این کتاب آورده است :« هر عدد از یک مشتق شده است و یک خودش از صفر، ولی باید دانست که در صفر چیزی مقدس وجود دارد که آن را ابتدا و انتهایی نیست، مانند خداوند؛ که او نیز مانند صفر، نه زیاد می شود و نه کم . و او نه احتیاج به تغذیه دارد و نه تخلیه. و همان طور که صفر همه اعداد را ده برابر می کند، او نیز نه تنها ده برابر ، بلکه هزار برابر می کند؛ آری، درست چنین است. او همه چیز را از هیچ به وجود می آورد و حفاظت و رهبری می کند ».(9)در غرب در حالی که عده ای خود را از این چیز سحر آمیز ( صفر ) کنار می کشیدند، عده ای دیگر عاشقانه آن را در اعداد رُمی هر کجا که می رسید می گذاشتند و با آن اعداد عجیب و غریب رُمی درست می کردند که هیچ رُمی تا آن روز آن اعداد را در خواب هم ندیده بود و اگر می دید از آن رَم می کرد .این طرز محاسبه جای خود را در مغرب زمین باز کرد و اعداد قراضه رمی را برای همیشه به زباله دان تاریخ تبعید کرد (10) در اروپا کسی از ترس این که مسخره شود، با اعداد رمی محاسبه نمی کرد، چرا که دیگر این اعداد حکم جادو و جنبل را داشتند .اکنون این اعداد در تمامی جهان و در تمامی علوم طبیعی، صنعت، اقتصاد و حمل نقل، نقشی اساسی دارد(11)

پزشکی
 

در اروپای قرون وسطی بهترین روش درمانی در اروپا این بود که، پزشکان ( روحانیون و رهبانان ) روی بدن مریض دست بگذارند، دفع جن کنند و برای او دعا بخوانند(12)حتی« ثابت» که پزشکی مسلمان است از طرز طبابت آنها نقل میکند که، یک طبیب، زنی را که تب شدید داشت به خاطر اینکه شیطان در سرش جای گرفته و عاشق او شده بود! برشی مثل صلیب در پوست سر او ایجاد کرد و پوستش را کشید تا استخوان جمجمه اش پیدا شد . زن در حالی که استخوان جمجمه اش با نمک مالش داده می شد جان سپرد !!! یکی از اشراف هم که پایش دمل زده بود، دستور داد تا پایش را قطع کنند . با اولین ضربه تبر پای او قطع نشد و وقتی ضربه دوم زده شد، مغز استخوانش بیرون آمد و مرد!!!(13)این قسمتی کوچک بود از طبابت وحشیانه فرنگی ها. ولی در ممالک اسلامی آن روز، اوضاع غیر از این بود . چون فقط در این جا بود که پزشکان متخصص وجود داشتند و همچنین پزشکی پیشرفته شده بود و بهترین وسایل پزشکی و مدرن ترین بیمارستانهای دنیا در این جا قرار داشتند .اما معلمی کلیسایی به نام تتیان این گونه به بی دین ها ( مسلمانان ) که در کار داروخانه طبیعت دخالت می کنند ! اعتراض می کند :« چون اگر کسی با اعتماد به مادیات بتواند علاج شود، پس چه اندازه علاج بیشتری خواهد یافت اگر فقط اعتماد به قدرت خداوندی داشته باشد . چرا پیش مقتدر ترین مردان ( خدا ) نمی روید ؟ به جای آن ترجیح می دهید مثل سگ به وسیله گیاه، مثل گوزن به وسیله مار، مثل خوک با خرچنگ رودخانه و یا مثل شیر با میمون، خود را درمان کنید؟ چرا نقش خدایی را به اشیای زمینی محول می کنید؟ »(14) کلیسا جراحی را برای افراد خودش ممنوع می دانست و این کار خونین و شرم آور را به شکسته بند ها که کار خود را با بد نامی ادامه می دادند، واگذار کرد . در معابد پایین ترین مقام را طب داشت، هرچند بقیه علوم هم مقام بالایی نداشتند . در تمام اروپا کسی پیدا نشده بود که از منابع با ارزش عهد عتیق یونان استفاده کند ولی همین منابع در تمدن اسلامی به شکوفایی بی نظیری رسید . عدم استفاده اروپائیان از منابع یونانی کمبود مترجم نبود، بلکه آنها فهم لازم برای استفاده از آن را نداشتند .(15) در اروپا کسی حق نداشت برای معالجه پیش یک پزشک کلیمی یا مسلمان برود. و اگر کسی این کار را می کرد چون سلامت روحش در خطر بود تکفیر می شد . در قرن 11 میلادی «ابن رضوان»، رئیس صنف پزشکان قاهره که ملقب به« تمساح الشیا طین!» بود در مورد وظیفه پزشکی چنین می گوید : « طبیب باید حتی دشمنانش را با همان روح و دلدادگی و آمادگی مداوا کند که دوستانش را .»(16)

بیمارستان
 

در اروپا جایی که اقامتگاهی بود برای مسافرین، زائرین، بچه های سر راهی و یتیمان، سالمندان و فقرا وجایی هم برای مریض به عنوان خواب داده می شد، بیمارستان نام داشت .تا قرن 12 م در اروپا جایی که در آن فقط از بیماران پرستاری شود وجود نداشت . با جنگ های صلیبی اولین بیمارستان های اروپا که در آن فقط از بیماران پرستاری می شد به تقلید از مسلمانان دائر شد . در سال 1536م در پاریس، هتل دیو ( پناهگاه خدا ) یکی از اولین بیمارستان های اروپا تأسیس شد که بهترین بیمارستان اروپا بود .(17) افرادی که در آن زمان این بیمارستان را دیده اند آن را این گونه نقل می کنند :« روی زمین آجر فرش، علف خشک پهن کرده و روی این علفها بیماران چسبیده به هم خوابیده بودند ...، پای یکی کنار سر دیگری، بچه ها کنار پیرها، بله حتی چیزی که باور نکردنی است ولی واقعیت دارد، اینکه زن و مرد هم در کنار هم بودند ... افراد دارای امراض مسری کنار بیماران با نقاهتِ جزئی، همه در فاصله نزدیکی کنار یکدیگر قرار داشتند طوری که بدنها به همدیگر چسبیده بود . زنی با درد زایمان ناله می کرد، بچه ای در پیچ وتاب مرگ بود، یک بیمار مبتلا به تیفوس با آتش تب در حال هذیان و کابوس، مسلولی سرفه می کرد و بیمار جلدی با ناخنهایش دیوانه وار پوست بدن خود را که خارش و سوزش داشت، خراش می داد ...غالباً ابتدایی ترین ما یحتاج بیماران در دست نبود . بد ترین غذا را به بیماران می دادند و آن هم نه به اندازه کافی و نه سر وقت، بلکه در فواصلی نا معین ... غذا فقط آن وقت زیاد می شد که مردم خیر خواهی که به ملاقات می آمدند با خود همراه می اوردند . به خاطر همین منظور، در بیمارستان شب و روز باز بود . هر کسی می توانست بیاید و هر چیز خوراکی که می خواهد همراه خود بیاورد . بدین ترتیب اگر مریض در یک روز از فرط گرسنگی نیمه جان شده بود، در عوض، روز دیگر شاید می توانست بر اثر پر خوری رودل کند، به حال اغماء بیفتد و یا حتی بمیرد.تمام ساختمان پر بود از مگس و حشرات نفرت انگیز . هنگام صبح داخل سالنهایی که بیماران خوابیده بودند، هوا به قدری متعفن بود که محافظین و پرستاران جرئت نمی کردند داخل شوند، مگر اینکه اسفنجی به سرکه آغشته را جلوی بینی و دهان خود بگیرند .جسد مرده ها معمولاً 24 ساعت و غالباً بیشتر در همان مکان که جان داده بودند به جای می ماند تا اینکه بعداَ آن را حمل کنند . مریضهای دیگر می بایست در تمام این مدت در کنار جسد بی جان به سر برند . در حالی که جسد در این جوّ نا مساعد بزودی بو می گرفت و اطرافش مگسهای سبزرنگ لاشه خوار جمع می شدند ... .» (18)این وضع بهترین بیمارستان اروپا در قرن 15 ميلادي بود. اما جالب است این اوضاع را با بیمارستان های مسلمانان در قرون وسطی مقایسه کنیم.بیمارستان های پیشرفته و مدرن ازملزومات بدیهی تمدن اسلامی به شمار می آمدند . در قرن دهم میلادی شهر قرطبه دارای پنجاه بیمارستان بود . در تمامی بیمارستان های شهر بفداد آب دجله به داخل بیمارستان لوله کشی شده بود .(19)هنگامی که رازی می خواست مکانی مناسب برای بیمارستان عضدی در بغداد انتخاب کند، در اطراف شهر تکه هایی از گوشت گوسفند آویزان نمود و بعد از 24 ساعت در جایی که تمیز ترین گوشت وجود داشت بیمارستان را بنا کرد .(20)معمولاَ مخارج بیمارستان ها از در آمد موقوفاتی که برای هر بیمارستان مشخص می شد، تأمین می گردید.(21) معالجات، دارو، اقامت و نیز خوراک رایگان بود و لباس نو و مقداری پول که بیمار مجبور نباشد بلافاصله پس از مرخصی کار کند به بیمار داده می شد . در بیمارستان های تمدن اسلامی، بخش های ارتوپدی و جراحی و پلی کلینیک و همین طور بخش زنان از مردان جدا بود . تمامی تخت های بیمارستان دارای تشک نرم و ملحفه های سفید و اتاق ها دارای بخاری بودند.(22)از معروف ترین بیمارستان های جهان اسلام می توان، بیمارستان عضد الدوله در بغداد، بیمارستان نوریدر دمشق و بیمارستان منصوری در قاهره را نام برد .(23)

جراحی
 

درست در زمانی که در اروپا، بیماران را با دفع جن کردن و یا زندانی کردن یا کتک زدن و شکنجه کردن و گاهی هم کشتن! درمان می کردند(24) در تمدن اسلامی علم پزشکی بسیار پیشرفت کرده بود و پزشکان اسلامی با تشخیص بیماری در آزمایشگاه های خود ، بیماران را درمان می کردند و اگر کسی احتیاج به عمل جراحی داشت، درست مانند امروز او را عمل می کردند .در جراحی ها یک نفر مأمور بیهوشی بود که این کار را با گرفتن یک اسفنج آغشته به حشیش، افیون و گیاهان دیگر جلوی بینی بیمار انجام می داد؛ دیگری نبض بیمار را می گرفت و سومین نفر بیمار را جراحی می کرد . جراح یک برش مناسب در محل ایجاد می کند و یکی از همراهانش با چنگک ظریف، محل زخم را باز نگه می دارد . (25)یکی از پزشکان اسلامی به نام علی ابن العباس دستور خود را در مورد جراحی غدّه این گونه بیان می کند : « حال آرام و با ملاحظه ببر، تا اینکه غده را از بافت های اطراف جدا کنی . دقت کن که غدد لنفی را صدمه نزنی، یا عصبی را نبری! اگر رگی بریده شد، با مواظبت آن را ببند که مبادا خونریزی، محل جراحی را بگیرد و مزاحم تو شود، که نتوانی با دقت کارت را انجام دهی! هرگاه غده را در آوردی، انگشت را در محل غده قرار بده و جستجو کن که آیا غده های کوچکتری هنوز در آن حوالی باقی هستند یا خبر؟ آنها را با مواظبت کامل بیرون بیاور!بعد از اینکه همه غده ها بیرون آورده شدند، محل بریده را جفت کن ( پوست اضافی را یک کمی ببر تا لبه آنها اندازه شود ) و با پی ( وتر ) گربه بخیه بزن! »(26)او در مورد سرطان ادامه می دهد:« کم اتفاق می افتد که دارو مفید واقع شود ... تو می باید تمام غده را از عضو جدا کنی، بدین ترتیب که تا حدودی از حوالی غده نیز باید بریده شود . به طوری هیچیک از ریشه ها باقی نماند » . پزشکان محل جراحی را با پارچه ای که در شراب خیس شده باشد می بستند تا چرک نکند . (27)

تشخیص بیماری
 

در قرن 11 میلادی « ابن رضوان »، رئیس صنف پزشکان قاهره که دارای صورت زشتی بود وبه« تمساح الشیاطین » ملقب گردیده بود ، بسیار دقیق تر از پزشکان امروزی، بیماران خود را مورد معاینه قرار می داد : « از فاصله های مختلف، آرام حرف بزن و بدین وسیله قدرت شنوایی بیمار را آزمایش کن! توجه بیمار را به شیئی در نزدیک و دور جلب کن و بدین وسیله بینایی او را آزمایش کن! زبان بیمار را ببین! قدرت عضلات او را بیازما! بدین وسیله که وزنه ای را بردارد و یا چیزی را محکم در دست بگیرد و فشار دهد. به حرکاتش توجه کن، بدین وسیله او را وادار کن در طول اتاق رفت و آمد کند!به وسیله نبض بیمار، کار قلبش را مورد توجه قرار بده! بگذار بیمار به پشت دراز بکشد و دست و پایش را دراز کند و از کار عضلات بدنش اطمینان حاصل کن! کبد و کلیه اش را به با دست معاینه کن و ادرار و مدفوع او را دقیقاً آزمایش کن!» (28)آزمایش ادرار قرن ها طول کشید تا در اروپا متداول شد . پزشکان در قرن 17 میلادی کنار معابر می ایستادند تا مردم ادرارشان را که در ظرفی ریخته بودند به آنها نشان دهند . پزشکان نیز با چشیدن مزه آن می دیدند که آیا بیمار دچار مرض قند شده یا نه ... .(29)ابن سینا ( 1048-990م ) (30)شرایط آزمایش ادرار را این گونه بیان می کند: « ما نباید به سادگی به نتایج آزمایش بول اطمینان داشته باشیم، مگر تحت شرایط معینی، و آن اینکه : ادرار باید اولین ادرار دم صبح باشد و نباید مانده باشد . بیمار نباید آب زیاد آشامیده باشد و همچنین نباید چیزهایی خورده باشد که رنگ ادرار تغییر می دهند، مثل زعفران یا انار ... او نباید حرکات و اعمالی داشته باشد که خارج از امور روز مره اوست، مانند روزه گرفتن، زیاد از معمول خوابیدن و کار بدنی بیش از معمول. چون همه این ها، مانند گرسنگی و نگرانی، در ادرار می توانند تأثیر بگذارند . مقاربت جنسی رنگ ادرار را تیره می کند و دل پیچه و استفراغ می توانند رنگ جنس ادرار را غیر طبیعی کنند ... با در نظر گرفتن این تغییرات، آزمایش ادرار می تواند بیماری هایی را به ما بنمایاند، به وسیله رنگش، ترکیباتش، شفافی یا تیرگی، نوع لرت، مقدار، بو و کف . » (31)

طاعون، از واقعيت تا خرافات
 

در قرن 14 میلادی، هنگامی که بیماری طاعون قاره ها را درمی نوردید، در جهان اسلام پزشکان به سادگی با آن مقابله می کردند؛ چرا که آنها راز چگونگی سرایت امراض مسری را می دانستند . این درست در حالی است که در غرب، آن را معلول عوامل متافیزیکی و سحر و جادو و یا خرافات دیگر می دانستند . این همان نقطة نمایش دهنده شکاف فکری مسلمانان مترقی و مسیحیان عقب افتاده است .(32)«چشم» !!! درست است، اروپا یک کشف تازه کرده بود . چشم بیمار مسئول سرایت بیماری است! در 1348م، پرفسور دانشگاه مون پلیۀ فرانسه، از پزشکان می خواست تا هنگام معاینه بیمار، از او بخواهند تا چشمانش را ببندد، یا این که یک تکه پارچه روی آن بیندازند! تا از سرایت بیماری جلو گیری شود .(33) شاید هم اصلاً کلیمی ها باعث شیوع طاعون باشند! این عقیده مردم سوئیس و جنوب فرانسه بود، که به ملل دیگر نیز سرایت کرد . سر انجام کلیمی ها را قطعه قطعه کردند و سوزاندند!!!(34)سیمون دو کورینو(پزشک بلژیکی) چنین عقیده داشت که، «مشتری»، «زحل»و«مریخ»! موجب شیوع بیماری طاعون هستند: « کسانی که بی نهایت تحت تأثیر دشمن ترین ستارگان، یعنی «زحل» قرار دارند، پیشتر از دیگران به چنگال ملک الموت دچار می شوند! »(35)ابن الخطیب ( 1374-1313م )كه يك پزشک بود در غرناطه به وضوح در رساله ای به چگونگی شیوع طاعون،از جمله لمس کردن بدن بیمار، یا چیز هایی که بیمار با آن تماس داشته می پردازد: « مسری بودن این بیماری اثبات شده است، به وسیله تجربه و آزمایش علمی، به وسیله حواس مدرکه و تشریح جسد شامل شواهدی است؛ این مدارک دلیل غیر قابل تردیدی را ارائه می دهند. »(36) در همین زمان در شهر الماریا (دراسپانیا) پزشکی مسلمان به نام ابن خاتمه، این گونه می نویسد: « نتیجه تجربیات سالیان دراز من نشان می دهد که وقتی شخصی در تماس با بیمار طاعونی قرار بگیرد، فوراً دچار همان بیماری و عوارض آن می شود . طوری که اگر اولین بیمار خون قی کند، دومی هم چنان خواهد کرد ... اگر اولی زخمی داشته باشد، دومی هم نظیر آن را خواهد یافت و بیمار دومی نیز به همین ترتیب این مرض را به دیگری سرایت خواهد داد . »(37)

«لویی پاستور»، کاشف میکروب !!!؟؟؟
 

امروزه اگر از کسی بپرسید؛ کاشف میکروب که بود؟ به شما جواب خواهد داد: لویی پاستور!این چیزی است که از دبستان تا دانشگاه، به ما یاد می دهند و این مسئله برای ما چیزی بدیهی جلوه می کند . این مسخره است که کسی، جوابی غیر ازاین بدهد . اما هنگامی که به مستندات تاریخی نگاهی بیاندازیم، خواهیم دید، چیزی در این میان است که مطابق با واقع نیست . شاید پاستور(1895-1822 م)(38) اولین کسی نباشد که در مورد میکروب صحبت کرده و خواص آن را بیان نموده است و شاید پاستور فقط اولین کسی است که میکروب را با« میکروسکوپ» دیده است .«جابر بن حیان»، شیمی دان بزرگ تمدن اسلامی، روزی از امام جعفر صادق(علیه السلام) ( متولد 83 یا 80 قمری ) در مورد علل بیماری سوال کردند . امام صادق ( علیه السلام )بیماری ها را به سه گونه تقسیم کردن: 1- بیماری که از مشیت الهی می باشد، مثل پیری 2- بیماری که در اثر هوا و هوس و پرخوری عارض انسان می شود . 3-بیماری که توسط دشمنان بدن ایجاد می شود .
در این هنگام؛ جابر از امام (علیه السلام) در مورد دشمنان بدن پرسید؟
امام (علیه السلام )فرمودند : آنها بسیار کوچک هستند و به همین دلیل ما نمی توانیم آنها را به چشم ببینیم . در عوض در بدن هم موجودات کوچکی وجود دارند که آنها هم از شدت کوچکی با چشم دیده نمی شوند و از بدن در مقابل دشمنان حفاظت می کنند.(39)حال باید دید که آیا بازهم، جناب لویی پاستور کاشف میکروب است ؟ این قضاوتی است که ما آن را به عهده خواننده محترم می گذاریم .

نجوم
 

یکی از علومی که برای مسلمانان مفهوم مذهبی دارد، نجوم است . چنان که در قرآن کریم، حرکت ماه و ستارگان از نشانه های وجود خداوند است و مردم در تفکر به این امور، دستور داده شده اند .(40)البتانی، دانشمند بزرگ اسلامی در مورد نجوم می گوید:« هر مسلمان پس از آموختن اصول دین و قوانین مذهبی، باید ار علم نجوم بهره مند گردد، چون به وسیله آن است که به وحدانیت و به عظمت جهان و عالی دانش و بزرگترین قدرت و کمال صنعتش پی می برد .»(41)داشتن این دانش، برای انجام دستورات مذهبی، امری انکار ناپذیر است . مؤذن، خود باید یک منجم باشد تا اذان را سر موقع بگوید، شروع و پایان ماه رمضان را تعیین کند و ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی را اعلام کند.از آنجا که مسلمانان برای عبادات خود می بایست در مورد ستارگان مطالعه کنند، در شهر های مختلف، رصد خانه های مجهز ساختند: رصد خانه مأمون در بغداد و دمشق؛ رصد خانه خلفای فاطمی العزیز و الحاکم در مصر؛ رصد خانه هلاکو خان مغول در مراغه و ... .(42)از مهمترین رصد خانه ها، رصد خانه هلاکو خان بود که، 000/400 جلد کتاب در آن وجود داشت و دانشمندان بزرگ اسلامی، از اسپانیا( جزء کشور های اسلامی ) ، دمشق، تفلیس و موصل در آن حضور داشتند .(43)

اجاق مقدس آسمان !
 

در حدود دو هزار و پانصد سال قبل، ارسطو نظریه ای داد مبنی بر اینکه، عالم به دور زمین می گردد .بعد ها توماس آکوویناس که یک کشیش ایتالیایی بود، این نظریه غلط را به یک عقیده مذهبی تبدیل کرد، که مخالفان آن مرتد شناخته می شدند و شاید هم دادگاه تفتیش عقائد سر آن هایی را که روی تنشان زیاد بود، جدا می کرد!(44)بطلمیوس بعد از ارسطو کتاب « المجسطی »را نوشت، که در آن برای هر سیاره، یک مدار به دور یک نقطه فرض شده بود، که آن مدار، خود در مداری به دور زمین می گشت .اولین کسی که به این نظریه ایراد گرفت، امام جعفر صادق – علیه السلام – بودند . ایشان که در سنین کودکی در محضر درس پدر خود حاضر می شدند، ایراد های سنگینی بر این نظریه گرفتند، که تا حدود یکی دو قرن پیش هم کسی باور نمی کرد، ایراد های ایشان به جا باشد . امام ایراد گرفتند که چگونه ممکن است، خورشید در حالی که در منطقه البروج در حرکت است، آن را ترک می کند و دور زمین بگردد و چرا ما نمی توانیم خورشید را در موقع شب ببینیم .یکی از شاگردان امام محمد باقر-علیه السلام- پاسخ داد : شاید خوشید برای دیده نشدن حجابی روی خود کشیده است !(45) به هر حال امام ( علیه السلام) نظریه ارسطو را که به مدت صد ها سال، یک عقیده بی چون و چرا شده بود و کسی در مورد صحت وسقم آن فکر نمی کرد را متزلزل ساخت .بعد ها دانشمند بزرگ اسلامی،« ابو ریحان بیرونی » ( 1048-973م )(46) زمین را رسماً از مرکزیت خلع کرد و خورشید را به جای آن نشاند؛ آن هم درست در زمانی که در مخیّله اروپاییان نمی گنجید که زمین، اجاق مقدس آسمان و زادگاه پسر خدا !!!؟؟؟را حرکت دهند .(47)

صنعت
 

شاید امروزه کمتر کسی بداند، مخترع اصلی هوا پیما چه کسی بوده است، یا این که عینک و دوربین عکاسی را چه کسی اختراع کرد و یا ساعت، ساخته دست کدام تمدن است ؟

هواپیما
 

سالها بشر در آرزوی پرواز بود و روزهای خود را با این آرزو به پایان می رسانید که :ای کاش من هم می توانستم مثل پرندگان پرواز کنم . قرن ها گذشت و افراد زیادی با درست کردن وسائل ابتدایی سعی در پرواز داشتند، که البته گاهی جان خود را بر سر این کارفدامی کردند . تا این که دانشمندی از اهل تمدن اسلامی برای اولین بار در جهان وسیله ای ساخت، که با آن می توانست ، در آسمان لایتناهی الهی پرواز کرده و آن وسیله را هدایت کند .(48)اگر امروز در خیابان، از کسی بپرسید؛ هوا پیما را چه کسی اختراع کرد؟ با خنده ای تمسخر آمیز، جواب خواهید شنید: معلوم است، «برادران رایت» .این همان آموزه های غلطی است که در دوره آموزشی به ما یاد می دهند و قبلاً هم به این موضوع اشاره شد. البته کسی کارهای عظیم آن دو برادر را نادیده نمی گیرد . اما مسئله این جاست که، چنان این کار را به این دو برادر دانشمند نسبت می دهیم که گویی، نقش اصلی دانشمندان اسلامی که در همه زمینه های علمی صاحب اثر و نظر هستند را به دست فراموشی می سپاریم .شاید این تقصیر ما مسلمانان است، که در کمال بی انصافی نقش « ابن فرناس آندلسی » ( تقریباً 880 م )(49) را در این کار کم رنگ می بینیم و یا اصلاً آن را به حساب نمی آوریم . او آزمایش خود را در اسپانیا انجام داد و با هوا پیمایی که خود ساخته بود و دور آن را با پارچه و پر پوشش داده بود، به این آرزوی بشریت جامة عمل پوشانید و این کار را تقریباً 1000 سال قبل از برادران رایت انجام داد(50)

دور بین عکاسی
 

الحسن بن الهیثم ( 1039-965م )(51) که در اروپا به الحسن شهرت دارد، یکی از دانشمندان اسلامی است که اروپا، مخصوصاً در حل مسائل اپتیک( نوری) به او مدیون است. نظر اقلیدس و بطلمیوس در مورد دیدن اشیاء این بود که، نور ازچشم ما به اشیاء می تابد و ما می توانیم اشیاء را ببینیم . در زمان امام صادق-علیه السلام- این مسئله به طور کلی نفی شد. ایشان این گونه استدلال کردند که، اگر نور از چشم ما به اشیاء می تابد، چرا ما بعضی جاهای تاریک را نمی بینیم .(52)بعد ها ابن هیثم نیز، غلط بودن این نظریه را تشریح کرد:« شعاعی که از چشم خارج می شود سبب دیدن اجسام نمی شود، بلکه جسم مورد دید است که شعاعش به چشم می تابد و به وسیله بدنۀ شفاف ( عدسی ) چشم، معکوس می شود. »(539 ابن هیثم، همچنین یک دوربین جعبه ای ساخت، که یک طرف آن دارای یک سوراخ بود . بدین ترتیب او اولین دوربین عکاسی را ساخت، که مادر تمام دوربین هایی شد که ما امروزه خاطرات خود را با آن به ثبت می رسانیم.(54)او علت شکست نور توسط آب یا هوا و یا چیزهای دیگررا کشف کرد و علت فیزیکی رنگین کمان که ارسطو در شرح آن فرومانده بود را کشف کرد. از دیگر اختراعات او، ساخت عینک برای مطالعه بود .(55)قرن ها بعد لئوناردو داوینچی، اختراع هواپیما، دوربین عکاسی، پمپ آب و تراشکاری را به نام خود ثبت کرد، که باید دانست همه این اختراعات تحت تأثیر کار های علمی و آزمایش های عملی ابن هیثم بوده است(56)

ساعت
 

از دیگر کارهای مسلمانان، ساخت ساعت های آفتابی بود که آن ها را با دقت زیادی می ساختند . مسلمانان، ساخت ساعت را در این مرحله رها نکردند و ساعتی هایی ساختند که تا آن روز در جهان، هیچ کس آن را ندیده بود . ساعت هایی که با فشار آب یا فشار جیوه کار می کرد و ... .(57)هارون الرشید در 807 م ساعتی را به عنوان هدیه به در بار کارل کبیر فرستاد . منشی کارل کبیر این ساعت را این گونه توصیف می کند :« این ساعت از جنس فلز برنجی بود که آن را با مهارت حیرت انگیزی به هم وصل کرده بودند. یک ساعت آبی حرکت دوازده ساعته را اندازه گیری می کردو در آخر، دوازده گلوله به پایین می افتادند و با افتادنشان جامی را که در زیر آن بسته بودند، به صدا در می آوردند. به همین تعداد هم اسب سوار ظاهر می شدند که در آخر ساعات، از دوازده در بیرون می پریدند و بر اثر پرش آنها، درهایی که قبلاً باز بودند، بسته می شد . ولی خیلی چیزهای دیگر تعجب آور هم در این ساعت مشاهده می شد که شمارش آنها الآن به درازا می کشد... »(58)غیر از اختراعات بالا، مسلمانان اختراعات بی نظیر دیگری نیز داشتند : ظرف نوشیدن آب، مخصوص حیوانات کوچک؛ ظرفی برای تعیین وزن مخصوص مایعات؛ چراغ های روغنی دارای فیتیله خود کار و همین طور جریان خود کار روغن در فیتیله ، این چراغ در باد خاموش نمی شد؛ وسیله ای برای آبیاری که با رسیدن آب به سطحی معین سوت می کشید و ساخت انواع فواره که به صورت اتوماتیک تغییر شکل می داد و... . (59)

پي‌نوشت‌ها:
 

1. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص98
2 .همان، ص99
3.همان، ص99
4. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا ، ص 100
5. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا ، ص 102
6 . همان، ص 102
7 . همان، ص 104
8.همان، ص 105
9 . زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا ، ص 135
10.رجوع شود به تصویر شماره 1 در آخر مقاله
11.همان،ص 137
12. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 212؛ رجوع شود به تصویر 2 در آخر مقاله
13. همان، ص 210
14 . همان، ص 213
15. همان، ص 217
16 . زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 219
17 . همان ، ص 220
18. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا ، ص 221
19 . همان، ص 224
20. همان، ص 224
21. همان، ص 227
22 . همان، ص 225
23. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 226
24 . همان، ص 249
25 . زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا ، ص 233
26. رجوع شود به تصویر 3 در آخر مقاله
27. همان، ص 233
28 . زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 234
29.همان، ص 235، پاورقي
30.رجوع شود به تصویر 4 در آخر مقاله
31. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا ، ص235
32.. همان، ص 275
33 . همان، ص 276
34 . همان، ص 276
35 . همان، ص 276
36 . همان، ص 277
37. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا ، ص 277
38. سایت فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان
39.مغز متفکر جهان شیعه، مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ، ص480
40.(همانا در گردش آسمانها و زمين و گردش شب و روز نشانه هايي است براي صاحبان خرد. آنانكه به صورت، ايستاده و نشسته، و بر پهلوهاي خود خوابيده خدا را ياد مي كنند و مي انديشند در آفرينش آسمانها و زمين، «و مي گويند» پروردگارا اين را بيهوده نيافريده اي، منزهي تو پس نگه دار ما را0) آل عمران، آیات 190 و 191
41. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 157
42 .همان، ص 158
43 .همان، ص 159
44-مرکزآموزش نجوم ادیب ، ستاره شناسی پایه، جلد اول ص 3
45.مغز متفکر جهان شیعه، مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ، ص31
46. رجوع شود به تصویر 6 در آخر مقاله
47.فرهنگ اسلام در اروپا، زیگرید هونکه، ص 187
48 زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 161
49. رجوع شود به تصویر8 در آخر مقاله
50.همان ، ص 161
51. رجوع شود به تصویر9 در آخر مقاله
52. مغز متفکر جهان شیعه، مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ؛ ص 257
53. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 182
54. همان، ص 182
55. همان، ص183
56 . همان، ص 184
57 . همان، ص 169
58. همان، ص 170؛ رجوع شود به تصاویر 10و 11 در آخر مقاله
59. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 149